هلیاهلیا، تا این لحظه: 13 سال و 6 ماه و 23 روز سن داره

هلیا آوای زندگی

پول

آموخته ام که با پول میتوان خانه خرید ولی آشیانه نه، رختخواب خرید ولی خواب نه ساعت خرید ولی زمان نه میتوان مقام خرید ولی احترام نه میتوان کتاب خرید ولی دانش نه دارو خرید ولی سلامتی نه خانه خرید ولی زندگی نه و بالاخره میتوان قلب خرید ولی عشق نه ...
14 بهمن 1390

ضامن اهو

کاش من یک بچه آهو می شدم می دویدم روز و شب در دشتها توی کوه و دشت و صحرا روز و شب می دویدم تا که می دیدم تو را کاش روزی می نشستی پیش من می کشیدی دست خود را بر سرم شاد می کردی مرا با خنده ات چونکه روزی مادر م می گفت تو دوست با یک بچه آهو بوده ای خوش به حال بچه آهویی که تو توی صحرا ضامن او بوده ای پس بیا من بچه آهو می شوم بچه آهویی که تنها مانده است بچه آهویی که تنها و غریب در میان دشت و صحرا مانده است روز و شب در انتظارم پس بیا دوست شو با من مرا هم ناز کن بند غم را از دو پای کوچکم با دو دست مهربانت باز کن   ...
10 بهمن 1390

اتل متل یه مورچه…..

اتل متل یه مورچه رفت تا به  دریا رسید کنار ساحل ایستاد آب های دریا را دید مورچه  یه برگ درخت تو آب دید و روش نشست برگ درخت تو دریا مثل یه قایق می گشت یه فیل اومد تماشا کنار ساحل ایستاد پاش لغزید و شلپّی تو آب دریا افتاد فیله تو آب دریا شنا کرد و شنا کرد مورچه از روی اون برگ فیله  را خوب نگا کرد برگ درخت رفت و رفت تا که به  ساحل رسید مورچه از روی اون برگ به سوی ساحل دوید از آب دریا دور شد رفت و به لونه ش رسید تو رختخواب نرمش دراز کشید و خوابید مورچه ی شیطون بلا خوابهای خیلی خوب دید منم میرم به دریا تو یه  ...
10 بهمن 1390

بدون عنوان

مبارکه مبارک هلیا خانم دخمل بابایی امروز  بلاخره صدام زدی ماما چقدر دیر ،فکر کنم دیگه رو دروایستی موندی طوری نیست مامانی اینم مثل باقیه کارهایی که میکنی اینکه شیر می خوری و میری تو دل بابا می خوابی ،اینکه موقعه ای که سیری اصلا نمیگی مامانی دارم یا نه ،اینکه بابایی رو بوس میکنی ومنو میای میزنی و ................... مامانی خیلی شیرینو دوست داشتنی شدی روزی هزار بار می خوام بخورمت ولی بابایی نمی زاره ،کاش میشد دوباره بخورمت بری تو دلم فقط مال خودم باشی  امروز با هم رفتیم بیرون یه کلاغ غار غار میکرد تو هم اشاره میکردی به کلاغه و میگفتی دار دار دار خیلی دوست دارم عاشقتم مامانی   ...
12 دی 1390

اقتصاد در زمان هلیا

   گوشت کیلویی ١٤٠٠٠ تومان        سکه بهار آزادی ٥٨٠٠٠٠ تومان                              ایرانسل ٥٠٠٠ تومان     همراه اول  ٣٥٠٠٠ تومان  انتخاب شماره با خودمونه   مبدل دیجیتالی تلویزونم تازه دارن تبلیغ می کنن الان تلویزیون ٧ کانال داره با نسب مبدل  کانالها بیشتر با  کیفیت بهتر شاید علم تا اون موقعه اون قدر پیشرفت کنه که خیلی تعجب کنی و دلت به حال ما بسوزه            ...
5 دی 1390

زندگی اینجاست

دخترم اول دنياست بخند دخترم زندگي اينجاست بخند دست خطي كه مرا عاشق كرد شوخي كاغذي ماست بخند دخترم خام نشي گريه كني كل دنيا يه سراب است بخند آن خدايي كه بزرگش خواندي بخدا مثل تو زيباست بخند ...
5 دی 1390

زندگی

زندگي ... انتظار و هوس و ديدن و ناديدن نيست زندگي چون گل سرخي ست ... پر از خار و پر از برگ و پر از عطر لطيف يادمان باشد اگر گل چيديم ... عطر و برگ و گل و خار هر سه همسايه ديوار به ديوار همند ...
5 دی 1390

السلام عليك يا علي اصغر حسين

مراسم شير خواران حضرت علي اصغر و حضور تو در جمع پاكان درگاه حسين  ومن لبريز گرماي نفس معصوميتي چون تمام فرشته هاي تازه رسيده از بارگاهش هنوز بوي ناب بهشت مي دهي ،هنوز گودي بالاي لبانت گواه فشار دست ان فرشته اند  وهنوز لبخند خوابهاي زيبايت گواهند كه تو تا قبل از اين مهمان كدام وادي بودي  ساعت 5/9 با بابا   و نني راهي مراسم شديم حال عجيبي بود چشماي گريون..............حال پريشون......و تنها يك خواسته سلامتي تمام اميدان زندگي وتو كه تمام ارزوهاي مادري   عزيزكم اميدوارم  سربندي كه بسر داري بشود سر چراغ زندگيت.بيايد روزي كه تو دريابي نينوا را ،حسين را، زينب...
5 دی 1390

امید مامانی

امشب مشغوله شام درست کردن بودم یک دفعه دیدم داری می خوری زمین تا اومدم بگیرمت از سر محکم  خوردی زمین خیلی ترسیده بودم تو بغلت گرفتم و ارومت کردم بعد دیدم از بینیت خون میا دست و پامو گم  کردم حالم خیلی بد شد به ننی تلفن زدم جریانو بهش گفتم گفت نمی دونم خطرناک یا نه همون لحظه صدای دایی علیرضا به گوشم رسید که می گفت نترس طوری نیست نفسم اومد بالا  ولی مامانی امشب  خیلی حالم بده ببخش که مواظبت نبودم یه لحظه ازت غافل شدم  خدایا ازت می خوام که هلیا رو از بلاهای اسمونی  و زمینی دور کنی و نزاری هیچ اسیبی بهش برسه خدایا هوای تنها امیدمو داشته باش ...
3 دی 1390