هلیاهلیا، تا این لحظه: 13 سال و 6 ماه و 24 روز سن داره

هلیا آوای زندگی

امید مامانی

1390/10/3 1:01
نویسنده : مامان هلیا
214 بازدید
اشتراک گذاری

امشب مشغوله شام درست کردن بودم یک دفعه دیدم داری می خوری زمین تا

اومدم بگیرمت از سر محکم

 خوردی زمین خیلی ترسیده بودم تو بغلت گرفتم و ارومت کردم بعد

دیدم

از بینیت خون میا دست و پامو گم

 کردم حالم خیلی بد شد به ننی تلفن زدم جریانو بهش گفتم گفت نمی دونم

خطرناک یا نه همون لحظه

صدای دایی علیرضا به گوشم رسید که می گفت نترس طوری نیست نفسم

اومد بالا  ولی مامانی امشب

 خیلی حالم بده ببخش که مواظبت نبودم یه لحظه ازت غافل شدم 

خدایا ازت می خوام که هلیا رو از بلاهای اسمونی  و زمینی دور کنی و نزاری

هیچ اسیبی بهش برسه خدایا هوای تنها امیدمو داشته باش

پسندها (0)
شما اولین مشوق باشید!
مطالبی دیگر از این نی نی وبلاگی

نظرات (2)

مامانی شیما وحدیث
3 دی 90 13:47
سلام مامانی هیلیا نازنین
آخی جانم چرا اوخ شدی
عیب نداره مامانی انقدرحالا حالاها ازاین افتادنا داریم که نگو
تازه اول راهی
مامانی به ماهم سربزن


جغله کوچولو
4 دی 90 1:46
سلام چه وبلاگ خوب و قشنگی دارید تبریک میگم.
خوشحال میشم به وبلاگ من هم تشریف بیارین .در ضمن یک اتفاق جدید افتاده و اون اینه که داستانم مورد پسند قرار گرفته و دارن از روش" بازی رایانه ای جغله و غول سرزمین تنبلی "رو میسازن
و بنا بر نظر سازندگان تصمیم بر این است که اسم تمام دوستانم رو در سایت بازی بیارن تا همه بچه های ایران دوستان خوب نی نی وبلاگی من رو بشناسن . در ضمن هر دوستی که مطلبی از داستان جغله و غول سرزمین تنبلی که من نوشتم توی وبلاگش بنویسه هر هفته یک لینک جایزه که یک بازی کامپیوتری کوچیک و قشنگه براش ارسال میشه.
باز هم ممنون ... خانوادگی موفق و سلامت باشین.
تا بعد خدانگهدار ...
www.jegheleh.niniweblog.com