هلیاهلیا، تا این لحظه: 13 سال و 6 ماه و 7 روز سن داره

هلیا آوای زندگی

مسافرت به شمال

ماماني براي اولين بار رفتي خونه مامان جون رفتي كه ببيني بابايي دوران كودكيشو همبازياشو ،خاطرات شيرين و تلخشو    كجا گذاشت و اومد كه پيش مامان بمونه،مامان و هليا بشه همه كسش تو غربت  و جا همه اونا رو پر كنه  يه كم دير بردمت بخاطر اينكه كوچولو بودي مي ترسيدم مريض بشي گذاشتم يه كم جون بگيري  و بزرگ بشي   بتوني بدويي دنبال مرغابيا و غازا بدويي تو اون سرسبزيها و چمنها،ذوق كني و  بخندي و با پسر عمه ها و دختر عمه ها بازي كني بابايي بشينه تو رو  نگاه كنه و كيف كنه كه به ارزوش رسيده اخه بابايي چند سال قبل از اومدن تو مي گفت دوست دارم يه دخمل داشته باشم  ...
4 فروردين 1391
1