بدون عنوان
بزرگ ترین اشتباه حدود چند روز پیش مامان و بابا فردین عازم مکه مکرمه شدند فردینو بخاطر اینکه اون طرف مریض نشه پیش مادر بزرگش گذاشتن و رفتن هنوز پنج روزی نگذشته بود که فردین یه دفعه حالش بد شد و رفت تو کما و بعد چند ساعتی بار سفرو بست و رفت ،رفت که دیگه بر نگرده فردای اون روز به قصد اینکه پدر بزرگ فردین حالش بده بلیط برگشتو واسشون گرفتن ساعت دو نیمه شب موقعه رسیدن به خونه بعد استقبال فامیل ،با پدر بزرگ روبرو شدند بغضشون ترکید خیالشون از اون طرف راحت شد سکوت همه جا رو گرفته بود چشم تو چشم با لبخند های سرد، مامان و بابای فردین انگار جراُت سوال کردن نداشتن یه د...
نویسنده :
مامان هلیا
1:40