ماجراهای از پوشک گرفتن هلیا خانم
این روزها تصمیم گرفتم از پوشک بگیرمت آخه دیگه وقتشه خیلی سخت بود ولی ما به هم قول دادیم که
با هم همکاری کنیم تا موفق بشیم
از اب بازی شروع کردیم دو ساعت تو حمام اب بازی می کرد عروسکاتو حمام می کردی با توپات بازی
می کردی یعنی در روز شش ساعت تو حمام بودی
ده روز دوم می بردمت تو حمام جیش می کردی و میومدیم عروسکت کلی واست دست می زد و
می خوند تو هم می رقصیدی و ذوق می کردی
ده روز سوم یه کم یاد گرفته بودی گه گاهی می گفتی و واسه خودت دست می زدی
یه دفعه خراب کاری کردی بردمت تو حمام بشورمت گفتم چرا جیش کردی
مامانی شروع کردی خودتو بزنی
یه دفعه دیگه خجالت کشیدی سرتو انداختی پایین ،بار دیگه هم روبه من اخم کردی که یعنی دعوام کن
ده روز چهارم کاملا یاد گرفتی میگفتی ماما و اشاره می کردی برای اولین بار
من خیلی خوشحال شدم و بوسیدمت و تو ذوق می کردی
حالا دیگه دخمل نازم جیششو میگه خیالم راحت شد خیلی سخت بود ولی تموم شد
این اواخر داری الکی میگی جیش داری تند تند داری منو گول می زنی
و بهم می خندی مامانی حالا که دیگه یاد گرفتی اذیتم نکن دیگه نا ندارم